فصل سوم: دیالوگی مجازی پیرامون شعر دیجیتال

تولید بینهایت معنا (در نهایت بی معنایی) در یک شعر دست یابیم  ژاک دریدا در کتاب درباره ی گراماتولوژی ص ۶۷ نشانه را نشانه ی چیزی یکسر دیگر می داند به نظر دریدا حضور ناشناخته که هایدگر طرح کرده است نه هستی بلکه تمایز هرگز از میان نرفتنی نشانه با آن چیز دیگر یعنی مدلول است، هر مدلول همچون دالی است بر مدلول دیگر و این بازی پایانی ندارد .دیگر حکم هوسرل در میان نیست چرا که هوسرل تصور می کرد می تواند اصل اصل را کشف نماید ولی اینگونه نیست و ما به گفته ی دریدا اصل نا اصل را شناخته ایم به گفته ی دریدا خود چیز ها همواره خود نیست مگر در یافتن شکلی دیگر .اصلی وجود ندارد همواره چیزی همچون پیوست به آن افزوده می شود و معنای نهایی در  پس تاویل های بی شمار گم می شود ..البته این مسئله در ذات هنر نهفته است دنیای چیزها و واژگان از هم جدایند و نمی توانند یکی باشند جولیت شکسپیر می پرسید “چه چیز در یک اسم هست ؟” و با خود فکر می کرد که نام گل سرخ ارتباطی با واقعیت گل ندارد و رومیو به هر نام که خوانده شود همان معشوق عزیز است و فریاد می زد ” پس رها کن نامت را رومیو! ” در این گونه ی شعر  دیجیتال با یک

لذت اندیشه در انقلاب نوشتاری- جلد نخست
نویسنده: علی ابدالی